Canalblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog

JARAGA ... Littérature et Poésie

Articles récents
Archives
17 juillet 2021

#Poetry_collection #Crimean_coasts #Sharareh_Jamshid

#Poetry_collection #Crimean_coasts #Sharareh_Jamshid
Publicité
9 juillet 2021

#مجموعه_شعرسواحل_کریمه #شراره_جمشید 1400 #نشرسمت_روشن_کلمه به نقل از سایت نشر #سمت_روشن_کلمه

#مجموعه_شعرسواحل_کریمه #شراره_جمشید 1400  #نشرسمت_روشن_کلمه  به نقل از سایت نشر #سمت_روشن_کلمه
به نقل از سایت نشر #سمت_روشن_کلمه مجموعه شعر #سواحل_کریمه شراره جمشید شعر «شراره جمشید» شعری است که معنا محوری شاکلۀ اصلی آن را تشکیل می دهد. راه رسیدن به معنا در این شعر، عبور از زبان استعاری و چند لایه اوست. بسیاری از مدلول های زبانی در شعر جمشید ممکن...
21 septembre 2021

#شراره_جمشید #نثرادبی #عبری #ادبیات#عبری #שיןג'משיד #ספרות_עברית #שירה_עברית #טקסט_בעברית #איראן_אזרבייג'ן

למה שלא תבואו לתמונה הכהה יותר של היום מצלו של אתמול כדי לדעת שאין שום דבר אחר מלבד עומק הקול שנפל להד האוויר הטרי שלא אכפת לו מאיתנו. צורות חסרות אונים אלה המסתובבות קרוב לפנים הנוסטלגיה - יכולות להיות לא יותר מאשר העזותנו חסרות התוחלת להגיע לתצלומים הישנים של הנרטיב של מה שעברנו לאורך זמן! תמונה ששוב גורמת לסחרחורת בתסכולים ובסודות המדהימים שלנו ושל עצמנו, אך קבועה ושקטה ולא מודעת להווה. ואני קורע צורה שלעולם לא מגיעה לצורה הסופית הזו. הצורה שבה הצליל תמיד נופל. המגדל הקדוש שמעולם לא האמנתי לראות, אך שאגת פעמוניו בתוך עצמותי, שברה את עצמה וגרמה לי חלקי אחרים להתרוקן מכל מה שהיה ואינו. הפחד מפני פנים מפוזרים ודיו מכאבים ים של מיטה ללא שינה נלחץ בגלל היעדר הנושא, וידיי האחרות - שטפו את זעקות חיי בגשם וקברו אותן מתחת למים, עד כדי כך שהלילה נקרע בדמעות של צורות קריינות - מוצפות ונתנו זה לזה את פני השטן בהעדר דימוי משלנו בצהריים באוגוסט ...

#שיןג'משיד
#ספרות_עברית
#שירה_עברית
#טקסט_בעברית
#איראן_אזרבייג'ן

15 septembre 2021

ادامه ی پست پیشین : تصاویری از مادر شدن :#شراره_جمشید توضیحات در پست پیشین و ادامه در پست دیگر #تبریزآذربایجان / #اروس_وزن_شدن #

ادامه ی پست پیشین : تصاویری از مادر شدن : #جسد قدسی_ماری عملاً سابقه ای ندارد و با خطای ترجمه شروع می شود. واژه " #باکره " به وضعیت #مدنی و نه به ویژگی جسمانی اشاره داشت. دو ویژگی که #مریم را تعریف می کنند عبارتند از "باکره" و "مادر" ، و اگر دومی در سطح نمایندگی برنده شود ، اولین ویژگی باکره است که در نهایت کل گفتمان را شرطی می کند. باکره بودن مریم در سنت مسیحی به طور نمادین با #گوش ارتباط دارد. در آفریقا ، گوش یک نماد #جنسی_دوگانه است: #ساق پا یک #میله و کانال شنوایی یک #واژن است. #دوگن معتقد بود که کلمه انسان برای #لقاح ضروری است.در برخی از فرقه های #داهومی معتقدند که در زمان شکل پذیری زن ، اندام های جنسی به جای گوش داشت. همانطور که مشهور است ، آثار این نمادگرایی جنسیِ گوش را می توان در #مسیحیت_اولیه یافت. همچنین ، اگرچه در شورای #نیقیه کلیسا #تز الین را مبنی بر اینکه کلمه از گوش مریم وارد شده است محکوم کرد ، اما بعداً اجازه استفاده از این تز را داد. که حتّی خطوطی زیبا و شعر گونه نیز در گسل های #سالزبورگ در باب بزرگ داشت مقام مریم و ادراک گوش یافت شده است به این مفهوم تقریبی که : شادی کن ای مادر مسیحا /شادی کن ای باکره / ای که از شنیدن باردار گشته ای –شادی کن ...__ مریم در#انجیل بسیار اندک ظاهر می شود ، اما در دو لحظه از زندگی مسیح که #هنر_غربی با وسواس نشان داده است حضور دارد: #تولد او (الزاماً) و #مرگ او ، دو لحظه ای که #بدن بیشترین خواسته های خود را مطرح می کند.اگربه عنوان یک نمونه هنری از بازنمایی تولد مسیح پیرو نقاشی #دلا_فرانچسکا در لندن که نمایانگر زانو زدن مریم مقدس در مقابل فرزندش است ، استفاده کنیم در اطراف تفسیر این نقاشی ، مهمترین اختلافات #فمینیسم_فرانسوی در ارتباط با گفتمان درباره مادر شدن رخ می دهد. #سیمون_دوبوار زانو زدن مریم مقدس در مقابل پسرش را تحقیر می داند ، انفعال مریم در برابر قدرت مردانه ، که در همان لحظه بارداری خود را نشان داد ، در مواجهه با نوزاد تازه متولد شده ، که #سیمون_ دو بووار را رسوا می کند ، وقتی که #جولیاکریستوا تفسیر پیچیده تری ارائه می دهد که از تلقی مریم به عنوان یک زن شکست خورده خودداری می کند:سخن #فمینیستی_کرسیتوا درپاسخ به سیمون_دوبوار : این تواضع مادری که از محبوب ترین تصاویر پرهیزگار است ، بسیار نزدیکتر از تصورات قبلی زن "زندگی شده" است. اما علاوه بر این ، اگر درست باشد که یک #مازوخیسم زنانه خاص را جذب می کند ، معادل رضایت و لذت را نیز نشان می دهد. آنقدر واقعیت دارد که سر پایین مادر در مقابل پسرش بدون غرور بی اندازه کسی نیست که خود را زن و دختر خود می داند. او می داند که به او #ابدیت داده شده است (معنوی یا گونه ای) که هیچ مادری ناخودآگاه از آن چشم پوشی نمی کند ، و نسبت به آن فداکاری یا حتی قربانی مادری تنها بهایی مضحک است. این قیمت به راحتی قابل تحمل است زیرا در مقابل عشقی که مادر و پسرش را به هم متصل می کند ، بقیه "روابط انسانی" مانند یک شبیه سازی آشکار فوران می کند. نمایندگی #فرانسیسکن از مادر جنبه های اساسی روانشناسی مادر را منعکس می کند ، بنابراین منجر به هجوم مردم به کلیساها همزمان با افزایش فوق العاده #عبادت_ماریان می شود. #شراره_جمشید توضیحات در پست پیشین و ادامه در پست دیگر #تبریزآذربایجان

15 septembre 2021

قرائتی #فمیتیستی از بازنمایی #مادر در متون #مقدّس_مسیحی / #اروس_وزن_شدن #برگرفته_مقالات_دوراسانچز /برگردانی آزاد #شراره_جمشید #ت

قرائتی #فمیتیستی از بازنمایی #مادر در متون #مقدّس_مسیحی : برگرفته از تجزیه و تحلیل ساختارهای روایی کتاب مقدس #خانم_ساسکین #فرضیه_فروید درباره #توتم و #تابو را بازبینی می کند ،و دفاع می کند که کل #تاریخِ قانون ، و کل تاریخ اقتدار در فرهنگ ، با مادرِ سرکوب شده ارتباط نزدیکی دارد که سعی می کند گام به گام خود را به آستانه آگاهی نزدیک کند ، در حالی که پدر_ از خود با نگرانی شدید از #خود دفاع می کند. بنابراین چنین چیزی می تواند نیاز به تلاش برای ارائه ی یک تولد مجدّد از زنِ الهی که موجب تجدید نظرنگاهی نو به کتاب مقدس و تجدید نوین دیدگاه و قوانین نهادهای مذهبی را فراهم آورد که به نوعی با نام یک #انقلاب_معنوی مواجه خواهیم شد .با بهره گیری از این مقوله معتبر : زنانی که به بازنگری فمینیستی متون مقدس و اعمال مذهبی علاقه دارند ، بدن را در مرکز گفتمان خود قرار می دهند.به این شکل که : #فمینیسم_معاصرو#نظریه_فمینیستی همواره به بدن زنان توجه داشته است: مادری ، #فحشا ، #سقطجنین ، #پورنوگرافی و غیره ، موضوعاتی که همه جا در فمینیسم بوده اند و برای آشکارسازی #مکانیسم هایی که از طریق آنها #مردسالاری سعی می کند زنان را با انفعال کاهش دهد ، همواره ضروری تلقی شده است.و از سویه ی دگر خانم ساسکین داستانهای مهمتر زنان از عهد عتیق را دوباره مورد بررسی قرار می دهد و به نتیجه زیر می رسد:در همه این داستانها زن عنصر#هوس است. و در هر داستان ناپدید شدن زن مربوط می شود یا مصادف است با ایجاد (یا استقرار مجدد ناشی از #شورش یا #سقوط) اتحاد منحصراً #مردانه ،که آیا واقعا هیچ منتقد و حتی مخاطب عادی کتاب مقدس این الگوی شگفت انگیز و مکرّر را در روایت کتاب مقدس مشاهده نکرده است. ارباب به همان اندازه که نامرئی شده است خود را اعلام کرده است...من در بررسی #فرمول_فروید فرض می کنم که خاطرات سرکوب شده ناقص از ترور مادرِ الهی بزرگِ یکی از منابع عمیق تر #انرژی در #یهودیت وحتی #مسیحیت نیز باشد.آفرینشِ #یکتاپرست_عبری برخلاف بسیاری از اسطوره های خلقت پیشین ، نزاع یا #جنسیت را شامل نمی شود ، آفرینش جهان- #انتزاعی و #جسمانی است و از #بدن_الهی نیست.پس این چنین #باروری خارج از #فیات_الهی می شود.در پیدایش ، شکل #مادر_نابارور مکرر است و نشان دهنده قدرت #خدا_پدر بر باروری است ، یک قدرت ماقبلِ زنانه.

بنابراین این فرایند شامل نوعی سلب مالکیت زنان نه تنها از قدرت معنوی ، بلکه همچنین کنترل بر بدن خود و سلب ماهیت از #قدرت مادری است. و#مریم که به نوعی عنوانِ برده ی خداوند تصور می شود ،تنها #بکارت را حفظ می کند ، نشان دهنده اوج این روند فکری زن و تفکرافراطی متون مقدّس است.

 #اروس_وزن_شدن #برگرفته_مقالات_دوراسانچزادامه_دارد

برگردانی شخصی #شراره_جمشید #تبریزآذربایجان #shararejamshid #فمینیسم_یهود_مسحیت_اسلام

 

Publicité
5 septembre 2021

نگاهی یه تغییر از جهان #شفاهی به دنیای #نوشتاری / #شراره_جمشید / #sharare_jamshid /#تبریزآذربایجان

 

چگونه از جهان # شفاحی به دنیای # نوشتاری رخ داد ، # افلاطون پیش بینی کرد (والبته اشتباه کرد) که آسیب های جبران ناپذیری را متحمل می شود می تواند به دلیل این باشد که ما دیگر به آن اعتماد نخواهیم داشت چرا که "با اعتماد به مطلب نوشته شده است" شده است ، آنها خارج از حافظه به دست آمده رسید ". با این حال ، نوشتن فقط دانش شما را تقویت می کند ، فرهنگ را حفظ کنید ، شبکه وسیع از ذهن را از طریق کتاب گسترش می دهد و مغز ما را به سطح بالاتری از پیچیدگی می رساند. اما تا زمانی که انقلابها به تثبیت نرسید ، تا زمانی که # گوتنبرگ پدیدار نشد -نوشتن ، به فرم کتاب ، یافت شد و در اختیار میلیون ها نفر قرار گرفت و می گرفت -تا لحظه ای کنونی ، که در آن ما در دنیایی متنی زندگی می کنیم ، اشغال شده از شخصیت ، # لوگو با # حروف ، تبلیغات متشکل از عبارات و # شعارها ، # پوسترها با پیامهایی که برای ما جذاب هستند و کتاب ها و # مصنوعاتی که از طریق خواندن رمزگشایی می کنیم و پیکربندی می کنیم ، با افراط و آن شباهت ، آن واقعیّت فوق العاده ای که # بودریار صحبت می کرد. اما اگر چاپخانه نشانگرتغییر # پارادایم بود که دلالت بر خواندن بیش از حد داشت ، در حال حاضر ، با فناوری های جدید و اینترنت ، تغییر واقعی به معنای حرکت از جهان میلیون ها # خواننده به جهان میلیون ها # نویسنده است. همانطور که # ویسنته_لوئیس_مورا در مقاله خود # نوشتن_در_فضای_باز اشاره می کند تا دهه نود این کتاب بود که ابزار کار ادبی بود ، ابزاری که فقط برای خواندن مفید است. با این حال ، در حال حاضر ، ابزار سواد به واسطه ی # کامپیوتر جابجا شده است ، دستگاهی که بین صفحه # نمایش (خواندن) و صفحه # کلید (نوشتن) از عملکردها # فیزیکی توزیع شده است ، و از "خوانندگان" دعوت می کنم تا قسمتی # فعال از فرایند نوشتن هستند و جهان تبدیل به دنیای نویسندگان می شود نویسندگانی كه همانطور كه ​​# لوئیس_مورا توضیح داده است ، توانسته اند # تکثیر شده و از یوغ مدلهای # سنتی فرار كنند. اگر مرور دنیایی که در آن همه می نویسند و هیچ کس نمی تواند چیزی را تغییر ندهد. # بورخس در گفت و گو با # سوزان_سانتاگ در سال هزارونهصدوهشتاد و پنج میلادی گفت: "نویسندگان ، بله ، تعداد باقی مانده اند اند ، اما هیچ #خواننده ای وجود ندارد." # پانوشت: به شدت خواندن را در حوزه های متفاوت هنوز همانند جوشش کودکی ام / نوجوانی ام / و جوانی ام / و بسیار بسیار ژرف تر در من در حال حاضر و هفتاد درصد از وجود من همراه با همان نوشتن است که من همه قسمت ناچیز در میان این همه خودنویسنده پنداری عصر تکنولوژی هستم. تنها با این قرار که مهم نیست مخاطبی می خواند یا می داند یا می خواهد بخواند یا نست مخاطبی می خواند یا می داند یا می خواهد بخواند یا نمی خواهد خناهم. چون پاسخ نزدیک # بورخس مانند گوی ارغوان در دو چشمه بصیرش عارضه می درخشد.# شراره_جمشید # جارا #shararejamshid # تبریزآذربایجان

 

 

26 juillet 2021

#شراره_جمشید #shararejamshid #نثرفارسی #نثرشاعرانه

هوای بوسه ات لب سرخ شده ی متن را می کِشد . حوّاسم را می برد به گوشِ دنج صخره ی سینه ات و زیرپیراهنت باز هم و بازهم بوی یوسفم می شود . می کِشی و می کِشم . می کِشی و سایش پاها در خطوط شکسته ی نور منشور آغشتن به آلودن را به صدای نوازش تلاوت می کند .آشفته می کشم ات و می کشی ام به تعریف اینکه بوسه ی طویل در جدل چگونه ختم می شود و نفس بریده می گویم ممکن اینگونه: ...اینگونه که « نفس بریده !» و می کشی ام به بوسه ای دیگر ..بوسه ای همانگونه : نفس نفس نفس های بریده در جلالِ بوسه / بوسه اتفاق شد . اتفاق بود . بوسه در خواب زنی رنگ پریده ماجرا شد . ناخن به کمر خراشیده از یاد و خواهش یک بوسه –بوسه ای نفس بریده که صبحش آغازبارش برف شد .زیرپیراهنت که بوی یوسفم باشد چگونه مرگ توان دارد از مرگ با من بگوید ! سخت تر از مردن ، ماندن در معرض یاد بوسه ای ست که دیگر اتّفاق نمی شود ...  #شراره_جمشید

455229508_435231

25 juillet 2021

#Sharareh_Jamshid #شراره_جمشید #Poète_et_critique #Poet #Şair #Dichterin #Prose_littéraire #ספרותית_פרוזה

وقتی مرگ بعدی من فرا می رسد ، چشمانم ناآرامی شاعری را می بینند که می خواهد از کودکی دلجویی کند. ترنس در بوی رنگ ، خطا رنگ پریده در لبه خط یا جوهر خشک چند پاراگراف از روزی که نگذشته بود ، یا حکم چند خط رسمی که امشب بر روی مخمل لاجورد زده می شود و هیچ بوسه ای در صحنه ای خونین و یا نگاه مخاطبانی که فقط نامه ها را دیدند و به کاغذ بعدی و حنجره رسیدند که باید گفت: آه ، اگر او آواز بخواند! __من در بی قراری شاعری خوابیده بودم که نتوانست از کودکی دلجویی کند وقتی فهمید کودکی مرده خوابیده و سیبی روی سرش غلتیده است. از زیر مه یادش آمد که او فهمید که ابر و زاغ او را صدا می کنند تا از پشت دیوار داغ و بوی عزاداری پرواز کند ، و ترسیده از ترس از ارتفاع یا با صدای کلاغ به گوشه شبکه جدید دیگری پرید. وزن. عرق رنگ کنید و بنویسید: وقتی مرگ بعدی من فرا می رسد ، من لرزش تنفس را در زیر یک قبر دیگر عنوان می کنم! بگو: این بار قیامت را با جمجمه هملت در آغوش خواهم لرزاند. در یک توهم سیال و انعطاف پذیر با یک کودک مرده ، صحنه های مختلف بدن من رخ می دهد و شما باید آن را ببینید ... تسکین در بی خانمانی - چیزی جز گریه جمعی کودکان بی خانمان که از اندام آنها به لبه دریا رانده شده است. مرگ ، یک کلمه روزانه دیگر نیست. بوم جدید دیگری با صدای کلاغ ، ترس از قد و وزن. عرق رنگ کنید و بنویسید: وقتی مرگ بعدی من فرا می رسد ، من لرزش تنفس را در زیر یک قبر دیگر عنوان می کنم! بگو: این بار قیامت را با جمجمه هملت در آغوش خواهم لرزاند. در یک توهم سیال و انعطاف پذیر با یک کودک مرده ، صحنه های مختلف بدن من رخ می دهد و شما باید آن را ببینید ... تسکین در بی خانمانی - چیزی جز گریه جمعی کودکان بی خانمان که از اندام آنها به لبه دریا رانده شده است. مرگ ، یک کلمه روزانه دیگر نیست. بوم جدید دیگری با صدای کلاغ ، ترس از قد و وزن. عرق رنگ کنید و بنویسید: وقتی مرگ بعدی من فرا می رسد ، من لرزش تنفس را در زیر یک قبر دیگر عنوان می کنم! بگو: این بار قیامت را با جمجمه هملت در آغوش خواهم لرزاند. در یک توهم سیال و انعطاف پذیر با یک کودک مرده ، صحنه های مختلف بدن من رخ می دهد و شما باید آن را ببینید ... تسکین در بی خانمانی - چیزی جز گریه جمعی کودکان بی خانمان که از اندام آنها به لبه دریا رانده شده است. مرگ ، یک کلمه روزانه دیگر نیست. بگو: این بار قیامت را با جمجمه هملت در آغوش خواهم لرزاند. در یک توهم سیال و انعطاف پذیر با یک کودک مرده ، صحنه های مختلف بدن من رخ می دهد و شما باید آن را ببینید ... تسکین در بی خانمانی - چیزی جز گریه جمعی کودکان بی خانمان که از اندام آنها به لبه دریا رانده شده است. مرگ ، یک کلمه روزانه دیگر نیست. بگو: این بار قیامت را با جمجمه هملت در آغوش خواهم لرزاند. در یک توهم سیال و انعطاف پذیر با یک کودک مرده ، صحنه های مختلف بدن من رخ می دهد و شما باید آن را ببینید ... تسکین در بی خانمانی - چیزی جز گریه جمعی کودکان بی خانمان که از اندام آنها به لبه دریا رانده شده است. مرگ ، یک کلمه روزانه دیگر نیست.
# شراره_جمشید

img1442688025742


# شراره_جمشید
# Poet_and_critical
#Poet
# SAIR
#Dichterin
# Literary_prose
# ספרותית_פרוזה

2 juillet 2021

#شراره_جمشید شعری از کتاب #سواحل_کریمه اولین #مجموعه_شعرمن_درسال_هزاروچهارصد 1400 #ناشرسمت_روشن_کلمه

 

از مستی چشمهای شب

و آن چهره که روبروی باد است

تا ندامت سحرگاهی

چه می دانید چه شهریار و چه کوهی و کدام خانه در خوابم بی امان سوخت!

وقتی که این باد

ساحل را می بَرَد

بادبان دو کشتی چشمهایت را می درد

و نور دهانت کم صدا می شود

وقتی از ابر باران نه

خرده شیشه های رنگی فراموش می ریزد

و مرد میان روده های بهم پیچیده ی دریایی که نبود –زانو زد

وقتی سایه ها یک به یک ته کشید

و پدر از پایان قرن به ابتدای قرن تازه در آینه خمید

و میان پس از متروک جنگ اتفاق افتاده بود

ستاره ی فلزی ژنرالی از میراث سرکشی بود

و میراث نسل من یک پشته اندام خودکشی بود

باید به چه زبانی بگویم که من درهیچ قرنی نزیسته ام

که در باغی از طیف بازتاب های مرگ خفته شده ام

و در آغاز این قرن که گاوی به آسمان صعود می کند

و ستاره با هوای خشم منخرین خود خموش می کند

حافظه ام از رشته ماقبل سیم های مس فراتر رفته است

از نوای ساکسیفون گذرگاه قبل از انجام شده است

به ماقبل کوره ها / خندق مرده ها / نمودار اهک و استخوان های نابرابر

و زنگوله ی قرن به یک رینگِ خفیف افتاد و ذوب شد

و طعم خاک

طعم بزاق کودکان است و خون و بذر سوخته

و دستی

چه دستی

که دست و پای مثله ها را بغل می کند!

و باد باز هم می برد

کشتی دو چشم های تو را می برد

و دست کنید

چه دست کنید

در خاک های بایر غریب نور

آهسته نه

کُند و سلانه نه

تندو تیز مرگ را كاشت و بدن را به زیركشیدن و دست كردن

چه دستهایی دست خود را شستند و بر خاک خاک بایر در فصل بعد قدم ها زدند

و گرگ بود که در نطفه یا خود گریست

و گرگ بود که از غم نطفه ی خود درید

و گرگ بود که الماس از چشمش چکید

و گرک بود که رو به ماه زوزه ی غمین سر کشید

و گرگ بود که می دانید برف آتشین و کهکشان شیر خون جنس چیست

و گرگ بود که زیباتر از قوی تنها بمرد

و گرگ اندرون من در آغاز این قرن نطفه بستر

که در ساکت ترین ماه های خود کمین کرده ام

برای آن مردمک آبکیِ چشم هایت

که باد کشتی هایش را برد

بادبان هایش را درید

و در چروکیده ترین انعکاس تار نور بر ملحفه ها

تکبّر راکدِ انعقاد لکّه ی خون

چه کفنی بر بدن عشق پوشاند

وای بر من و گرگ و ماه خون

باید به چه زبانی بگویم که چگونه چنین زن غمگین می شود به قدر ابد

 

باید به چه زبانی بگویم که چگونه اینگونه مرد زیرپوستش مصلوب می شود و در دم میرد!

باید به چه زبانی بگویم که چگونه این گونه هر قرن به چشمهایش که باد کشتی هایش را برد خیره گشتم

و چقدرتکرار گریه در میان ارتعاش بادبانهای پاره پاره سخت است

و چقدر هر مطلب تحویل شنیدن آوای روز تکرار حوادث روز پیش است -درشدّت درخشش دردبار است

و جستجوی هر صدسال برای بوته گل های مغربی چه کسالت عجیبی ست

وقتی که نمی دانم به چه زبانی بگویم که من درهیچ قرنی نزیسته ام

امان از سیاه مستی چشم های شب

تا ندامت سحرگاهی

و درخششی که می خواهم به صرع ِ سراب در آینه ی روز برسم

هدر رفتن مفهوم زمین در این همه چیز که زمان می شکند

امان از تاریخ چهره ای روبروی باد وقتی که ناخن به صورت کشیدم

و ابتدای رواج تب مردن لابلای ابر –منطقِ تازه ی دسته جمعی چه حزین

امّا برای لحظه ای که من هم یک لحظه از مردم آبکیِ چشمهایت را از خاطر نرفت

حتّی که مغروق اقیانوسها دستم دراز بود برای بودادن به آستین پاره یا یک جزیره

یا وقتی که به روی لحظه ای ای باطل انگشتانم ضرب می گرفت

چرا که شب هستم

و شب از استخوانم مزمور سیاه مستی اش را می نوشت _____

امان از تکبّر راکدِ انعقاد لکّه ی خون

در چروکیده ترین انعکاس تار نور بر کلیشه ی نفس

و شهادت طاقت فرسای چشم

در آنچه دیدید و آنچه که تلخ و کوربه مضمون ناگفته های قرن پیوست

امان از ادیسه ی طویل اضطراب روی ناقوس و ملحفه تا که فرعونِ مومی

مادر مشترک –لهجه ی رنگ پوست تا خدنگِ سفسطه زیر نام فلسفه

دروغِ مراقبه

بازگشتِ حافظه

سبزیِ فضیلت

باغچه ی یخ زده

مرگ رنگ روی بوم

ساحل بی دفاع

چهره ها چهره ها

و چهره روبروی باد

خوابم را بی امان سوخت!

آتش که می توانید به صرع ِ سراب در آینه ی روز بزنید

نوسان ِ یاغیِ ریزش شنباد در گوش زمان

و مسخ ذهن پرستو یا گاو وُ مار

میان ریشه ی درهم تنیده ی دود

احیای چهره های منفور در اعجاز تناسخ

و کاهش صدای کودک –صدای معصوم –صدای خویشتن

تقطیرِ ابدیّت –اختصار ابدیّت –بحران ازلی –گفتار زوال

احضار نیاکان

مار سالِ آدم

سنگ 1399 رنگ

تاج 1400 عیار قمری

سیب کرمین حوا

گوزن بی شاخ وُ مرتعِ 2022

امّا هتک حرمت ِ 1352 سایه از من که توافق من با قرن من نبودم

تدفین 1322 بار از باقیمانده ی جوانمردی که نفس زیر موج کشید و ُ به سمت پرواز صعود کرد –در توافق من نبو

1370 بار از دهان راوی عقل باخته ای که بر اوراق تهدید ی جهانش وصف شده از سال سوگ می نویسم تا الان

مشابه با روایت روزگارم که نبود

آنجایی که نیستم و هستی ام نیست و چیزی هست که در مردمک های آبکی چشمهایت باشد

[نگاره ی اختری صعد بر آسمانه هایم]

و طالعم را به ابروی ماه ِ شبی نحس

وقتی رطوبت ناله ام بالا زد

تفصیل انداختم و گفتم

به چه زبانی بگویم که من درهیچ قرنی نزیسته ام

امّا چه عجیب به اینجا رسیده ام

به تعادل زانوانم رو در روی سردیس های مرمر

و ماری که در دستم عصای لغزانی ست

گرمی زود رسِ برف کنار طاقچه ی حسرت

و مار که دردش به ما پیچیده از مرگ مرغان ناطق

و مار که در دست عصای اعجاز است

وقتی خاطره ی آخرین برف از قرن می پرد

و زهر به اقیانوس شکافته ی خروج می پاشد

امان از دوام فاجعه در سرخوشی کاذب پای در خشکی فشردن

که چه مقدار خاک

که چه میزان آب

که چند آسمان و زمین هدر رفت و قرن به حیرت چهره ی ما خندید

من از جایی که می دانم چه رگ ها زده ام تا چقدر ریشه را بریده اند تند وُ چابک دویده ام

ولابلای از جایی تا چه ُو چقدر عربده ها کشیده ام

آنقدر که حنجره ام آغشته به گلوی عمومی شد و دیدم

هنوزم تار به تارم از صوت نیست بُرد که هیچ ____

فقط رساتر می زند

مثل رگ که هنوز پس از تخریب موی به موی مویرگ –نبض منظم در عبور از خون می زند

مثل هر قرن که دودست اضطراب سنگین ناقوسی بر سرم می زندو می زند

امان که خون ِرگ هایم چه شکل مرثیه روی خشت معبد حزین می زند

و گوشت ماه ِ غلاف به غروب قرن چه پوستی از خودت درد

 امان از تکبّر راکدِ انعقاد لکّه ی خون

در چروکیده ترین انعکاس تار نور روی اندام هابیل

و ترس ناگفته ی قابیل از خطوط ناشسته یا دستهای خونی

وقتی درد جنایت و مکافاتی شخصی از میانه ی شرق عدن است

به وضوح می پرد در کتابی با رسم الخطِّ روسی 

امّا متکثّرترو پیش از هر گاه دیگری پیش می رود

میل کشتن به دستهای مکبثی و لیدی مکبثی شبیخون زده بود

وقتی حسادت از اندام اتللو بالاتر از زمانه اش اصرار به کشتن داشت

و من با چه زبانی باید بگویم که صدای مطابق با درد بشری از یادم رفته است

وقتی که وجود داشته باشد ام باز می شود

چه چیزی می بینید به غیر از توده وحشی عمومی است

من از درز گونه های مرده ای که بیرون خزیدم که دندانهایش را ستوده بودم

و آینه می گفت خاطراتت در خیابان می سوزند

از مستی چشمهای شب

و آن چهره که روبروی باد است

تا ندامت سحرگاهی

چه دانستن که چه شهریار و چه کوهی و کدام خانه در خوابم بی امان سوخت!

امّا من نه –ما بودیم در ساعت انتظار

و رؤیا که صداها را مکیده بود

ما بودیم بی دیدن زخم ظاهری

که به پشت آینه ها برگرد

و شش روز اول را در سایش قلم روی چهره هامان و همهّ اندام درون و بیرون ایستادیم

_____ روز هفتم بیهوده به خوابی رفتیم

و بیداری چیزی نبود جز هیاهوی ذبح حیوان و انسان و آغاز قرنی که چرخه اش به لب هامان قفل لزجی از زتوان ب

و گرگ اندرون من در آغاز این قرن نطفه بستر

که در ساکت ترین ماه های خود کمین کرده ام

برای آن مردمک آبکیِ چشم هایت

که باد کشتی هایش را برد

بادبان هایش را درید

و در چروکیده ترین انعکاس تار نور بر ملحفه ها

تکبّر راکدِ انعقاد لکّه ی خون

چه کفنی بر بدن عشق پوشاند ...!

سواحل کریمه مجم

 

# شراره_جمشید # سواحل_کریمه # آذربایجان_تبریز

2 juillet 2021

#مجموعه_شعرسواحل_کریمه #شراره_جمشید 1400 #نشرسمت_روشن_کلمه #شعرمعاصر

 

# مجموعه_شعرسواحل_کریمه # شراره_جمشید 1400

 

 

شراره

سواحل کریمه مجم

Publicité
1 2 3 > >>
JARAGA ... Littérature et Poésie
Publicité
Publicité