Canalblog
Editer l'article Suivre ce blog Administration + Créer mon blog
Publicité
JARAGA ... Littérature et Poésie
Articles récents
Archives
22 février 2020

#مجموعه_شعرمرگ_لیلیا #شراره_جمشید #نشرنصیرا

مقروضم به اشک های در گوشه

و خراشِ تأسف بر سطح میز

مقروضم به بوسه های نسلی که ، آیا کسی می داند به کجا رفت ؟

یا دهانی کز قلم می ریزد و زخم های کاغذ را می چشد_

 

لب هایم که خندیدنی نیست

و پرنده های رنگی ِ من ، رنگ شده اند

وقتی که حوصله ام در بلندای زمستانیِ بوم سر می ریخت

 

و هوا

هوای پَر بود و گلوله

 

امّا به این پرنده ها که در آغوشم خفته اند

مقروض نیستم

 

تنها سینه سرخ کرده اند

و از سالی زرد پریده اند

و در شبِ عمیق قصیده ها ، به جامِ غزلی مست کرده اند

 

این که از صبح یک رباعی

چگونه به آغوشم خفته اند را

مقروض نیستم

 

تنها از افتادن به دریای انگورها قدری سینه سرخ کرده اند

و در آغوش من صبر را خفته اند

 

وقتی قدمی بر شیشه های شکسته می شکند

صدای شکستن

تنها صدای فشردگی مجدد شیشه ها نیست

 

صدای مقروضیِ قدمی ست که بر شیشه های شکسته در تأسف راه می رود

راه می رود در منفوری تارِ شب و بازتاب هزاران پاره شیشه

 

مقروض می رود

و متأسف باز می گردد

 

و من با خود می گویم

چه کسی به قدر کافی پرنده ها را در آغوش خود نگه می دارد !

 

 

 

تنها من

 

تنها من می توانم با پرنده های سینه سرخم بخوابم و بیدار شوم

و رمقی برای احساس بوی تعفّن در من بر جای نباشد

 

مگر که

آدمی بیاید

به رؤیت ِ درد ، پس از این بارانی که می بارد

 

بخشی از خوابم را ممکن است بر دارد

و به درک طول مدّت درد

مقروضم کند

 

 #شــــــــــــــراره_جمشید

Publicité
Commentaires
JARAGA ... Littérature et Poésie
Publicité
Publicité